دوشنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۸

نشانه ها / SIGNS


10.12.2009-2:03am
الان که این پست رو می نویسم تازه از KL گردی برگشتیم. تقریبا از 11 شب تا 2 صبح اونجا بودیم. ابتدا به قصد رفتن به یه دیسکو از خونه دراومدیم. بالاخره پس از کلی کلنجار تصمیم گرفتم برم دیسکو. ولی یه دیسکو که همچین بد نباشه! به همین خاطر با دوستان تصمیم گرفتیم بریم به دیسکویی بنام Zook که نسبت به باقی دیسکو ها آرومتر و باکلاستر و کلا پاک تره!
هنوز نمی دونم تصمیمی که برای رفتن و دیدن دیسکو گرفتم درست بوده یا نه! چون به نظرم کارهایی که آدم در زندگیش می تونه انجام بده سه دسته هستند. کارهایی که برای انجام دادنند، کارهایی که علی السویه هستند و کارهایی که برای انجام ندادن هستند! و تشخیص موقعیت هر کدوم از این کارها بستگی به خود شخص و عقاید و موقعیت هاش داره. در کل گاهی موقعیت برخی کارها برام پیش میاد که می دونم باید انجام بدم ولی نمی دم! و برخی کارها که نباید انجام بدم ولی می دم! این به گمونم به خاطر ضعف ایمانم هست. و گاهی هم ترس. ترسی ناشی از همین ضعف ایمان. ترس از اینکه مبادا نتیجه کار همونی نباشه که وعده داده شده. و البته انجام کارهایی که میدونم نباید انجام بدم ولی میدم به گمانم ناشی از هوی نفسم هست. و اینه که باعث میشه نقد دنیا رو بر نسیه آخرت بفروشم. البته قصدم برای دیسکو رفتن رو از گروه سوم نمی دونم. لااقل هنوز نمی دونم! دیسکو رفتن رو بعنوان تجربه ای می خواستم! هر چند این رو هم میدونم که بعضی چیزها برای تجربه نکردن هستند! ولی حداقل از این بابت خوشحالم که در این سطح از آگاهی هستم که می بینم و درک می کنم اتفاقات اطرافم رو و اگه تصمیمی برای انجام ندادن یه کار درست یا انجام دادن یه کار اشتباه میگیرم از روی اختیار و هوشیاریه و به انواع توجیهات عجیب و غریب متوسل نمی شم!
به هر صورت رفتیم برای دیسکو؛ ولی بسته بود! و بعد تصمیم گرفتیم برای رفتن به یک دیسکو دیگه که مثل این تروتمیز باشه! ولی عجبا که اون هم بسته بود! البته ناگفته نماند اونهایی که قصد رفتن به اونها رو از همون اول نداشتم باز بودند! و نکته بحث من هم در همین جاست. اینکه وقتی دوتا دیسکویی که میخواستم برم بسته بودند. و اینکه این فکر به سرم زد که این نشانه ای هست که من نباید از ابتدا چنین تصمیمی میگرفتم! ولی خیلی منطقی تر از این هستم که بخوام پدیده های اطرافم رو اینطوری توجیه کنم. ولی از این لغت "نشانه" به یاد فیلم "SIGNS" با بازی مل گیبسون افتادم. فیلمی که نکته ی درونش همیشه در قسمتی از وجودم داره باهام کلنجار میره. اینجا بود که به این فکر افتادم که شاید واقعا نشانه ای در کار بوده و من هم مثل کشیش فیلم به خاطر هر دلیلی قادر به درک اون نیستم و چه بسا همین نگاه منطقی من رو هم مثل اون کشیش داره به سمت نوعی کفر می بره! و اینکه آیا برای من هم باید اتفاق بزرگی بیفته که باور کنم! و اینکه آیا این همون اتفاق بزرگ بوده شاید!
الان ساعت 2:50صبحه و هنوز هم به نتیجه ای نرسیدم! گمان هم نمی کنم به این زودیها به حل این کلنجار نایل بشم. ولی حداقل اینه که تا اطلاع ثانوی دیسکو رفتنم رو به تاخیر خواهم انداخت!
تصمیم دارم متن رو ویرایش نکنم! از شکل تصحیح نشده متنهایی که در این موقع های شب مینوسم بیشتر خوشم میاد. محض خالی نموندن عریضه هم چندتا از عکسهای امشب رو گذاشتم و همچنین چند پوستر از فیلم "SIGNS" رو.
 29.10.2009-7:32pm : گمان میکنم منظور از نشانه ها رو الان بهتر درک کردم؛ چون منظور از "تصادفات" و تفاوت تصادف و نشانه رو بهتر فهمیدم. و اینکه بیشتر اتفاقاتی که در نظرمون در زندگی عجیب میان تصادف هستند. صرفا یک سری اتفاقات که با پیوندی به هم مرتبط میشوند؛ و صدها برابر این اتفاقات در زندگیمون می افته ولی اینجوری با هم مرتبط نمی شوند، و اگر بخوام درست تر بگم، مرتبط می شوند ولی نه با ارتباطی که ما انتظار داریم یا می فهمیم. بنابراین باید نسبت به اونها بی تفاوت گذشت و هرگز اونها رو مبنای برنامه ریزی یا تصمیم گیری قرار نداد. در مورد نشانه ها هنوز باید بیشتر فکر و مطالعه کنم.



هیچ نظری موجود نیست: