دوشنبه، دی ۲۵، ۱۳۹۱

یادداشت های کتاب "هملت"

14Jan2013

هملت - ویلیام شکسپیر- ترجمه م. آ. به آذین
_______________________________________



به خدا، من می توانم در پوست گردویی محصور باشم و خود را شاه سرزمین بیکرانی بدانم.   ص94


پولونیوس: خداوندگار من، به قدر شایستگیشان از ایشان پذیرایی خواهم کرد.
هملت: به جان مسیح، مرد، خیلی از آن بهتر. اگر از هر کسی به قدر شایستگی اش پذیرایی شود، کیست که از تازیانه جان به در برد؟ از آنها فراخور شرف و بزرگواری خودتان پذیرایی کنید، و هر چه شایسگی شان کمتر باشد، نیکیهایتان ارج بیشتری خواهد داشت.             ص112


بودن یا نبودن، حرف در همین است.   ص121


قدرت زیبایی، بسی زودتر از آنچه نیروی پاکدامنی بتواند آن را در قالب شباهت خود در آورد، پاکدامنی را از آنچه هست به پا اندازی خواهد افکند.               ص124


هملت خطاب به افیلیا:  به دیر برو! برای چه می خواهی گناهکارانی را در دامن خود بپرورانی؟ من خود کم و بیش درستکارم، و با این همه می توانم خود را به چیزهایی متهم دارم که بهتر می بود هرگز از مادر زاده نمی شدم.                       ص125


وامی که ما تنها در برابر خویش بر عهده گرفته ایم، ناچار در پرداختن آن فراموشکاریم؛ و آنچه ما به هنگام شور سودا بر خود فرض می شماریم، همین که سودا فرو نشست، انگیزه ی خود را از دست می دهد. سوگ یا سرور، هر چند که شدید باشد، تاثیرش با خود آن از دست می رود.                        ص143


اینکه آیا عشق سرنوشت را به دنبال می کشد یا سرنوشت عشق را، پرسشی است که همواره در برابر ما مطرح است. هرگاه بزرگی از پای درافتد، می بیند که دست پروردگانش از او می گریزند، اما گدا اگر به جایی برسد دشمنانش به دوستی پیش باز او می آیند. پس عشق همانا خدمتگذار و پرستار سرنوشت است؛ زیرا مرد بی نیاز هرگز از داشتن دوستان محروم نمی ماند. اما مرد نیازمند اگر دوستی دروغین را به آزمایش بگیرد، بی چون و چند او را به دشمنی خود وا می دارد. ولی به آنچه در نخست می گفتم برگردیم؛ خواستها و سرنوشت ما چنان در خلاف جهت یکدیگر سیر می کنند که همواره تدبیرهای ما واژگون می گردد؛ اندیشه هامان از آن ماست، اما نه سرانجام کارشان.                        ص144


شاه هرگز آهی نمی کشد که با ناله ی ملتی همراه نباشد.                  ص159


این شیوه ی پوسیده ی این جهان است که دست زراندود جنایت عدالت را کنار می زند و چه بسا که بخشایش قانون با همان سود حاصل از تبهکاری خریداری می شود.             ص161


عادت، آن غولی که هر احساسی را در ما می بلعد، با همه ی دیو سیرتی از این جهت فرشته ای است که در تمرین کارهای نیک و پسندیده نیز جامه و ردایی شایسته در ما می پوشاند.                      ص175


من برای مهربان بودن باید سنگدل باشم. باری، آنچه بد است آغاز شده، اما آنچه بدتر است در پی است.        ص176
 

بزرگی راستین در آن نیست که مرد جز به یک انگیزه ی بزرگ به جنبش در نیاید، بیلکه آنجا که پای شرف در میان است در پی کاهی نیز انگیزه ی بزرگ پرخاش ببیند.                    ص197


گورکن نخستین: آن کی هست که از بنا و نجار و کشتی ساز محکمتر می سازد؟
گورکن دوم: آن که چوب دار می سازد. برای اینکه هزار نفر هم که بالاش بروند، باز سرپاست.
گورکن نخستین: راستش، از عقل و هوشت خوشم آمد. چوبه ی دار خوب است، ولی برای که خوب است؟ برای آنهایی که کار بد می کنند. اما تو هم که می گویی چوبه ی دار محکمتر از کلیسا بنا شده کار بدی می کنی، و چوبه ی دار می تواند برای خودت خوب باشد.                 ص233