16Feb2011
20July2011
من یک مطرود اجتماعم هستم. کسیکه نه به خاطر کارهای بدی که می کند، که بخاطر اینکه کارهایی می کند که همه به نوعی به آن اعتقاد دارند مطرود گشته است. نه اینکه بایکوت شده باشد؛ خیر. اتفاقا خیلی هم او را تحویل می گیرند. اما اینها همه تا پای گور است. درون گور تنهای تنهاست. نه دوستی، نه یاوری. حتی دشمنی هم در آنجا ندارد. آنجا جایی است که فراموش شده است. حتی نزد نزدیک ترین دوستانش. خاک، سردی می آورد. من هم فراموش خواهم شد. برای همه. در این گوری که خودم با پنجه هایم برای خویش می کنم تنها منم و خدایم. ایمانم، هوایی است که تنفس می کنم. بدون آن خوراک موریانه ها خواهم شد. دوست دارم روی سنگ قبرم چه بنویسند؟! می خواهم بنویسند این گور کسی است که به جماعت ایمان داشت و برایش بسیار بسیار احترام قائل بود ولی بدون توقع. ولی اینرا اینطور بنویسند: "اینجا گور کسی است که برای جماعت احترام قائل بود نه اهمیت". اینقدر از توده در فرارم که دوست دارم سر گورم هم نیایند. ترجیح می دهم گورم بوستانی از علف باشد تا سنگ سیاه با گلاب شسته ای. از داد و بیدادهای جماعت خسته ام. لااقل بگذارید در گورم آسایش یابم. جنازه ام برای شما. چه در زندگی و چه در مرگ. روحم را ولی برای خودم بگذارید.
من یک مطرود اجتماعم هستم. من مطرود اجتماعی هستم که تا مرا تا پای گورم بدرقه می کنند ولی در باقی مسیر تنهایم می گذارند. اینها که می گویم صرفا گله گذاری است برای اینکه کمی سر دلم سبک شود. خب من هم آدمم و ظرفیتم پر می شود. باید جایی ناله کنم تا کمی سبک شوم. ولی فقط گله گذاری است. برای همین هم می نویسم. به کسی نمی گویم تا حتی حوصله ی کسی را سر نبرم. می گفتم؛ یعنی گله میکردم؛ از اینکه کار از فرد به توده که می رسد چقدر عجیب و غریب می شود. نظام های سیاسی برای این بوجود آمده اند که بشر را در مسیر سعادت یاور باشند. این تشکیل چه به جبر تاریخ و طبعیت بوده باشد یا به اختیار بشر، ولی تغییر آن به دست بشر بوده است. وگرنه این همه تغییر به خود نمی دید. این همه انقلاب و اصلاح و اعتراض از همین جاها پدید آمده. ولی چگونه است که وقتی اقلیتی پیشقدم می شود برای اصلاح فساد سیستمی، توده همراهی نمی کند؟ خوب منتظر می ماند تا بگیرند و بزنند و بکشند و... تا توده بخواهد بیدار شود. و اجازه می دهند آن نظام سیاسی این اقلیت را له کند. نه برای اینکه دزدند یا غارتگرند یا فاسدند. برای اینکه اقلیتی هستند که اکثریت فقط تا پای گور با آنهایند. به نظام سیاسی که با آن مبارزه می کنم کاری ندارم. برایم قابل درک است که او برای بقای خویش می کوشد. ولی از توده دلگیرم. بغض دارم. برای این است که می گویم بر قبرم بنویسند "اینجا گور کسی است که برای جماعت احترام قائل بود نه اهمیت".
من یک مطرود اجتماعم هستم. نه اینکه اینرا تازه فهمیده باشم. مدت هاست که می دانم. و گفتم که. اینها فقط گله گذاری است. وگرنه بسیار هم خوشحالم که در گورم تنهایم. تنهایی گورم را دوست دارم. گور باید هم شخصی باشد. چراکه به دیگران ارتباطی ندارد که سرپنجه هایم خونی شده. از بس که زمین را کنده ام برای حفر این گوری که قرار است جایش هم بعدها معلوم نشود. اگر قرار بود گورم را هم با کسی شریک شوم، خودم را می سوزاندم. دیگر در گورم هم، نمی توانم همراه بودن با این توده را تحمل کنم. اصلا خوبی گور همین است که شخصی است. نه تو به گورهای دیگران کاری داری و نه آنها به مال تو. گور تنها جایی است که از آن وقتی که می فهمی محل آسایش آینده ات است، می توانی تمام تلاشت را روی آن قرار بدهی تا هر چه بهتر بسازیش. هر جور دوست داری. شخصی شخصی. به توده هم کاری نداشته باشی. جماعت عالمین آن طرف دنیا هستند و تو اینطرف. گور تو برای کسی اهمیتی ندارد که بخواهد در کارت دخالت کند. گور شخصی ترین جای دنیاست.
من یک مطرود اجتماعم هستم. و گورم تنها جایی است که برایم مانده. تنها جایی که می توانم خلوت کنم. که امید دارم آنکه در میان جمع با من همراه نمی شود، اینجا دستم را بگیرد. بر من ظاهر شود. حرفم را بشنود. برایش گریه کنم. در بغلش بخوابم. دست مهربانیش را بر سرم بکشد. به دردهایم گوش بدهد. برایم غصه بخورد. دلش برایم بسوزد. کاری را بکند که هیچکدام از این توده نتوانست و نخواست در حقم بکند. این توده برای من ارزشی قائل نیست. من نیز به آن اهمیت نمی دهم. تنها احترامش میکنم. آنهم فقط بخاطر کسیکه می خواهم در گورم کنارم باشد. توده را نمی خواهم. فقط خودم مرا کفایت می کند. فقط او مرا کفایت می کند. برای این است که می گویم بر قبرم بنویسند "اینجا گور کسی است که برای جماعت احترام قائل بود نه اهمیت".