پنجشنبه، آبان ۲۸، ۱۳۸۸

چرا سینما برای شنیدن؟ / Stalker


11.19.2009-2:29am

1-در طی سه شب گذشته، شب رو به صبح چسبونده بودم. تا 5، 6 صبح بیدار بودم و نماز صبحم رو اول وقت خوندم. به خاطر کم خوابی امروز دیگه حسابی قاطی کرده بودم. مغزم فرایندهای عادیش رو نمی تونست انجام بده. ساده ترین جملات برام به شدت پیچیده شده بود. دیروز و امروز هم بیرون بودم و خستگی هم دلیل مضاعف شده بود. تا اینکه بالاخره امروز از پا دراومدم و در نمازخونه Midd Walley یک ساعتی رو خوابیدم. و وقتی برگشتیم خونه هم باز هم یک ساعت دیگه! و همچنان در خلسه ی خواب و بی خوابی شناور بودم. هوس دیدن یک فیلم کردم و دیدم چی بهتر از استالکر تارکوفسکی. اشتباه نکرده بودم. دیدن بعضی فیلمها روحیه و زمینه ی خاص خودشون رو طلب میکنن و با اینکه نمی دونم چه فیلمی چه موقعیتی برای دیدنش می خواد (چون هنوز ندیدمش که بفهمم!)، ولی تا حالا که موقعیت های متناسبی پیش اومده. شاید نشانه هست و شاید هم اتفاق!

2-امشب "استالکر" رو دیدم. دومین فیلمی که از تارکوفسکی دیدم. در خلسه ای دیدمش که بدرد این فیلم  می خورد اتفاقا! دیگه چیزی ندارم در این باره بگم چون هر چی بگم که ذره ای از خود فیلم هم نمیشه، پس بهتره چیزی نگم، و اصلا چرا باید چیزی بگم؟

3- اصلا چرا باید چیزی در باره ی فیلم بگم؟ چرا باید حس خوبی رو که از فیلم گرفتم محدود کنم به چند تا کلمه و بعد همون حس رو هم از دست بدم؟ در ازاش چی بهم می ماسه؟ هیچی! جز یه مشت خزعبل بی ارزش!
برای همین هم هست که مدت هاست نقد فیلم نخوندم و نشنیدم. خوب تارکفسکی هر چی می خواست بگه خودش گفته پس دیگه چرا باید به خزعبلات چهار نفر دیگه گوش بدم که مسلما به اندازه ی تارکفسکی فیلمش رو نمیشناسن ولی موقع حرف زدن یه جوری درباره فیلم صحبت میکنن که...! چرا باید احساس و شعورم رو به تیغ کند جراحی این دامپزشک ها بسپرم؟
برای همین هم در باره ی فیلمها چیزی نمیگم جز اینکه مثلا ارزش فکر کردن و لذت بردن رو داره. وبرای همین هم مطالب سینمایی رو دنبال نمی کنم. و برای همین هم از دیدن پشت صحنه ی فیلمها متنفرم! یاد دارم وقتی رو که چه حالی می کردم با سریال "صاحب دلان" و با اون شخصت پیرمرد. و چطور چراغ اون همه حال و حس و لذت فردای اتمام سریال با دیدن شخصیت پیرمرد و ...، یک دفعه پته کرد و برای همیشه خاموش شد و الان دیگه با هزار زحمت حتی اسمش رو یاد میارم!
اینه که برای من "سینما فقط برای شنیدن" هست! دوست دارم موقع دیدن فیلم با شخصیت های فیلم ارتباط برقرار کنم نه با شخص ها! و حرف عوامل فیلم، کارگردان و فیلم نامه نویس و فیلمبردار و...، رو به تماشا بشینم نه خزعبلات یه مشت فلان و بحمان رو! اونها هم اگه بلدن حرف خودشون رو بزنن و از خودشون حرف بزنن، بسم الله، میشنویم!
4-اخیرا بعد از دیدن فیلم "دعوت"، "آلبوم دعوت" رو هم دیدم که در آخرش هم یه جلسه با حضور حاتمی کیا و مریلا زارعی و...بود. راستش از دیدن اون جلسه زیاد بدم نیومد ولی باز هم ترجیح می دم نبینم چون به ریسکش نمی ارزه! در این جلسه هم فقط حرفای حاتمی کیا رو گوش دادم چون باقیشون خزعبل محض میگفتن!
5- دیگه وقت خوابه. پلک هام رو به زحمت باز نگه داشتم. شب خوش.


11.23.2009-4:18am:
1-الان چند روزی گذشته از دیدن این فیلم. ولی همچنان برام بسیار مبهم و گنگه. اصلا درکش نمیکنم! یا اشکال از منه یا از فیلم. شاید هم هیچ کدوم! همچنان نمیتونم جریانات فیلم رو بهم پیوند بدم. تا بحال با هیچ فیلمی اینجوری گلاویز نشده بودم.
2-به گمونم کمی درباره ی منتقدها تند رفتم. ولی به هر حال احساسم و نظرم همینه. گیرم اونها برای جامعه ی سینمایی خیلی مفید هستند ولی برای من حرفهاشون زهر هلاهل هست. تنفر ندارم یا کینه، فقط میدونم که نباید به حوزه هاشون نزدیک شم. خطرناکه حسن!

هیچ نظری موجود نیست: