جمعه، مهر ۱۰، ۱۳۸۸

پدرخوانده / the Godfather

10.02.2009-2:43am

الان پس از سالها که پدرخوانده یک را بارها و بارها تماشا کرده بودم، بالاخره قسمت های دوم و سوم آنرا نیز دیدم. قسمت دوم را چند روز پیش و قسمت سوم را امشب. و چه مست و خرامان قدرت با دیدن قسمت های اول و دوم و چه در آرزوی داشتن چنین شخصیتی برپا ، استوار، قوی ، منطقی و دارای اصول! نمایش قدرت و اوج شخصیت مایکل در قسمت دوم ششکل می گیرد. هنگامی که همسر خود را به دلیل سقط عمدی جنین طرد می کند و درب خانه را به روی او میبندد. هنگامیکه دستور قتل برادر خویش را می دهد. اینها اوج نمایش شخصیت استوار مایکل است. شخصیتی که در قسمت اول شکل گرفت و در قسمت دوم به اوج رسید.
اما قسمت سوم حکایت دیگری است. در اینجا زوال همان مرد را به تصویر کشید. زوالی که برایم بسیار سخت بود. چه من سالها با مایکل زندگی کرده ام؛ حال چگونه اینرا تحمل کنم؟ الان بسیار افسرده ام. دیدن زوال یک مرد اصلا دیدنی نیست. و چه خوب به تصویر کشیده شد. ای کاش قسمت سوم واقعا ضعیف می بود اما افسوس که نبود. تحمل تماشای فیلم تا انتها کاری صعب بود. اصلا انتظار دیدن اینگونه پایانی برای مایکل را نداشتم. بسیار سخت بود. بسیار! هنوز هم احساس خفقان دارم. بسیار سخت بود.
اما، چه خوب شد پدرخوانده قسمت های دوم و سوم هم دارد. بدون آنها واقعا داستان ناقص می ماند. داستان می بایست کامل روایت شود. هر چند برایم بسیار تلخ بود ولی من نیز انتظار پایانی غیر از این را نداشتم. مایکل شخصیت بسیار نیرومندی را به نمایش گذاشت و برایش منصفانه بود که زوال پر عظمتی هم داشته باشد. هر چه به انتهای قسمت سوم نزدیک می شدیم، مایکل بزرگتر و تنهاتر می شد.
تاثیری که سه گانه پدرخوانده بر من گذاشت حتی بیش از بی خوابی بود. ولی برخلاف گذشته ام قسمت سوم را بیش از سایر بخشها دوست می دارم. همیشه دچار گونه ای تضاد درونی بودم. از یک سو عشق به شخصیت استوار مایکل و از دیگرسو اخلاق. قسمت سوم این تضاد را در من حل کرد و اینک در من از مایکل آنچیزی مانده با می بایست بماند.
از دیدن دیرهنگام بخش های دوم و سوم ناراحت نیستم چه، به من فرصت داد به اوج غرور برسم و سپس محکم درهم کوبیده شوم! از این کوفتگی رنج بسیار میکشم اما امید دارم به بزرگی درسی که از آن گرفتم.
سخن آخر اینکه با پدرخوانده یک شخصیتی در من متولد شد. در دو به اوج غرور ناپخته ام رسیده ام و در سه چنان کوفته شدم که با تجربیات یک مایکل 80 ساله دوباره قد برافراشتم هرچند سربزیر! تا مدت ها این فیلم را دوباره نخواهم دید چراکه طاقت دیدن زوال یک مرد را برای دیگربار ندارم! نوشتن تا همینجا کافیست. الباقی را برای خودم نگاه خواهم داشت!
02.10.2009: این متن رو بدون ویرایش گذاشتم. الان که دوباره خوندم دیدم که چقدر اشتباه داره! ولی تصحیحش نمی کنم چون اینجوری دوباره یادم میاره حسم رو درموقع دیدن فیلم. در حد من نیست ولی یاد "قمارباز" داستایوفسکی افتادم!!!




هیچ نظری موجود نیست: